کد مطلب:318400 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

فصل سوم
بازخوانی مقولات سیاسی شیعه توسط حوزه علمیه قم



مقدمه



در فصل اول این اثر به چارچوب نظری و مدل مورد استفاده در این پژوهش، پرداخته شد و با بررسی اندیشه های سیاسی رقیب و در راستای ایفای نقش رهبری و كارهای ویژه آن، عنوان گردید كه ارایه كنندگان اندیشه های چپ، ناسیونالیستی و التقاطی هنگامی به خود آمدند كه پس از به بن بست رسیدن مبارزه مسلحانه در زیر سؤال «چه باید كرد؟» پشت خم كرده بودند و... انقلاب از مساجد آغاز شده بود و نه شكل و نه شیوه آن، نه رهبری آن، نه تاكتیكها و استراتژی آن، و هیچ چیز آن ارتباطی و تشابهی با تفكرات ارایه كنندگان دیگر اندیشه های سیاسی جایگزین نداشت. رهبری انقلاب را كسانی در دست داشتند كه موفق شده بودند از «الله اكبر» بر بالای پشت بامها یك شعار سیاسی بسازند و واقعیت این شد كه دیگر مدعیان رهبری هنگامی كه خواستند به خود آیند، رادیو اعلام كرد: «این صدای ملت ایران است. رژیم شاه و نظام 2500 ساله شاهنشاهی سقوط كرد».(1)



بنابراین، در این فصل به تبیین و ارائه مقولات سیاسی شیعه می پردازیم كه حوزه علمیه قم توانسته بود با بازخوانی آنها، باعث تحریك روحیه نارضایتی مردم و تقویت قدرت اجتماعی گردد و در نهایت ایفای رهبری انقلاب را برعهده بگیرد.



به منظور پاسخ یابی برای اولین سؤال فرعی پژوهش كه «فهم درست چگونه و در چه شرایطی به وجود آمد؟» با استفاده از كتاب «تحول گفتمان سیاسی شیعه درایران» جمیله كدیور به طور خلاصه و فشرده گفتمانهای سیاسی شیعه از دوران غیبت تا پیروزی انقلاب اسلامی در طی هفت مرحله ارائه می گردد تا با آشنایی با سیر تاریخی اندیشه سیاسی شیعه، زمینه های لازم برای فراهم آوردن پاسخ سؤال این فصل فراهم گردد.



گفتار اول



گفتمان سیاسی شیعه در دوران غیبت

1. گفتمان سیاسی شیعه از آغاز عصر غیبت تا صفویه(2)



با توجه به شرایط موجود جامعه طی این دوران - ناشی از غیبت امام معصوم و مسایل مرتبط با آن، روی كارآمدن پیایی سلاطین شیعه، سنی و مغول، مسئولیت فقهای شیعه در سازماندهی امور جامعه از جمله امر قضا، اجرای حدود، امامت جمعه و غیره - طبیعی بود كه بحث رهبری جامعه اسلامی و نوع همكاری با حاكم مهم ترین دغدغه شیعه در عصر غیبت تلقی شود كه با توجه به در اقلیت بودن شیعه، آنان ضرورت تثبیت وضعیت خود را نیز در مقابل اكثریت اهل سنت بیش از پیش احساس می كردند.



با توجه به حاكمیت اصل اساسی امامت در تفكر شیعه و تأكید این اصل بر نصب، نص و عصمت، طبیعی بود كه در غیبت امام معصوم نگاه فقها نسبت به حكام غیر معصوم و مشروعیت حكومتها در قیاس با عصر امام علیه السلام تفاوت جدی كند. بر این اساس، اصل زیر بنای تفكر سیاسی شیعه در این دوران، «غیر عادلانه و اغتصابی بودن هرگونه حكومت نامشروع در عصر غیبت امام» بود و از آنجا كه پس از عصر غیبت حكومت عدل تنها به دست امام مهدی(عج) تحقق می یابد، بنابراین هر نوع حكومت و حاكمیتی از منظر تفكر سیاسی شیعی در این دوران فاقد مشروعیت تلقی می شد.



2. گفتمان سیاسی شیعه در عصر صفویه



با توجه به شرایط ناشی از به قدرت رسیدن حكام صفوی، تغییر وضعیت شیعیان از اقلیت تحت فشار، به اكثریت حاكم، همكاری نسبی فقها و روحانیان شیعه از یك سو و سلطنت از دیگر سو، مهم ترین پرسشی كه ذهن علمای شیعه را به خود مشغول داشته، چگونگی تطابق و هماهنگی میان شرایط و وضعیت موجود این دوران و اندیشه سیاسی غالب شیعی است. به عبارت دیگر، چگونه می توان میان سلطنت مطلقه (به عبارت فقها اغتصابی) افراد غیر معصوم (شاه) كه حكومتی غیر مشروع و غصبی محسوب می شود از یك سو، و خدماتی كه شاهان صفوی به تشیّع و گسترش مذهب شیعه می كنند از سوی دیگر، جمع نمود؟



از مهم ترین مسایلی كه ذهن فقهای این دوران را به خود مشغول می داشت، این بود كه آیا می توان حكومت حاكم غیر معصوم، هرچند شیعه (دوازده امامی) و سید و خدمتگزار به شیعیان را حكومتی مشروع دانست؟ نحوه همكاری و قبول مسئولیت در چنین شرایطی به چه ترتیبی است؟ آیا مسئولیت فقها در این دوره، با دوران حاكمیت سلاطین غیر شیعه، تفاوت چندانی دارد یا نه؟ در عصر حاكمیت سلاطین شیعه صفوی اجرای حدود، امر قضا، امر بهمعروف و نهی از منكر، جهاد، نماز جمعه و سایر اموری كه با رهبری سیاسی جامعه مرتبط است، چگونه اعمال می شود؟ منشأ و منبع مشروعیت قدرت سیاسی چیست؟ حاكم الهی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ حاكم در چه محدوده ای امكان اعمال قدرت دارد؟



با بررسی نوشته های این دوران در می یابیم كه نوشته ها و نوع عملكرد فقها و علمای این عصر، مبین دو عنصر اساسی است:



1. تأكید بر تعیین فقها از جانب شارع مقدس در زمینه مسایل مشخصی همچون امر قضا، افتا، امر به معروف و نهی از منكر، اقامه نماز جمعه، اجرای حدود و تعزیرات، امور حسبیه، سرپرستی افراد بی سرپرست، اداره اوقاف عام.



2. قبول سلطنت شاهان شیعه مسلك صفوی، به عبارتی در خارج از محدوده مواردی كه از آنها تلقی شرعیات می شود، شاه از سوی اكثر فقهای این دوره به رسمیت شناخته می شود... در این دوره، شاهد تقسیم كار متوازی اعلام نشده ای از سوی فقها و سلاطین هستیم... . از نوشته غالب فقها و علمای این دوران چنین بر می آید كه در عصر غیبت امام(عج) فقهای عادل از جانب امام غائب(عج) عهده دار و مسئول اداره امور جامعه اند. در حقیقت، فقها مسئول حكومت و اداره جامعه اند و مردم مكلف به اطاعت هستند.(3)



3. گفتمان سیاسی شیعه از سقوط صفویه تا آغاز قاجار



سقوط دولت صفوی و پیامدهای ناشی از آن در سال 1135ه .ق. در عین حال كه به گفتمان غالب عصر صفوی پایان بخشید، آثار مختلفی در پی داشت. این عوامل و آثار دست به دست یكدیگر داده كه به دلیل ایذا، قتل و مهاجرت علمای شیعه مقیم در ایران تحت عنوان گفتمان «سكوت» قابل بررسی است. به طور خلاصه عوامل تأثیرگذار در شكل گیری گفتمان «سكوت» را در سالهای بین سقوط عصر صفوی و روی كارآمدن دولت قاجار (1135-1210ه.ق)، می توان در عوامل زیر توضیح داد:



# 1. سقوط صفویه و آثار و پیامدهای آن



با سرنگونی دولت شیعه مذهب بعد از دو قرن حكومت، افغانها به مدت هفت سال حاكم بودند و ایران در دوران حاكمیت افغانها وضع وحشتناكی داشت. پس از سقوط افاغنه، نادر ضمن اعلام سلطنت سلسله افشاریه، طرح وحدت تشیع و تسنن را ارائه نمود كه علاوه بر اهداف سیاسی در صدد ضربه زدن به نفوذ روحانیان شیعه بود و مهم ترین عامل دخیل در این زمینه عدم موافقت علما با تغییر سلطنت از صفویه به افشاریه بود. علاوه بر آن نادر در نابود كردن مخالفان سیاستهای خود درنگ نمی كرد و در رأس آنان، روحانیان بودند. طبیعی بود كه در چنین شرایطی سكوت روحانیان پاسخی بود به فشارهای اعمال شده علیه روحانیان این عصر و در ادامه نا امنیهای عصر افغان، همین عامل نقش مهمی در شكل دهی به گفتمان «سكوت» حاكم بر این دوره دارد.



# 2. مهاجرت علما



در دوران فترت میان سقوط دولت صفویه و به قدرت رسیدن حكومت قاجار به دلیل ناامنی و روی كارآمدن شورشیان سنی مذهب و نهایتاً روی كارآمدن فردی كه در مقاطع مختلف به قتل و نابودی فقهای شیعه دست می زد، شاهد مهاجرت روحانیان شیعه به عتبات و تضعیف قدرت آنان در ایران هستیم و به دلیل عدم شرایط مساعد برای رشد خلاقیتها، سكوت، نماد كامل گفتمان سیاسی شیعه در این دوره می شود.



# 3. رونق اخباریگری



در حالی كه دو جریان فكری خردگرایی و سنت گرایی در فقه شیعه حتی پیش از غیبت امام دوزادهم، وجود داشت، وجود این دو جریان در زمان آل بویه شفاف شد و مشاجرهآنان در دوران صفویه حل ناشده باقی ماند، كه اوج رونق مكتب اخباری در دوره فترت میان صفوی و قاجار است كه همه همّ مكتب اخباری متوجه آن بود كه وظیفه مجتهد را انكار و نقش علما را چه از لحاظ عقیدتی و چه از جهت علمی محدود كند.



تفكر اخباریگری، مبتنی بر آن بود كه منبع استنباط فقه شیعه منحصراً كتاب و سنت است، نه آنچه مجتهدان می گویند، بنابراین، به تضعیف نقش مجتهدین در این دوران منجر شد.



در این دوره، ضمن آنكه به دلیل فضای بسته و رعب آور حاكم، مجال برای طرح نظراتی غیر از نظر حاكم محدود می گردد، مجال مناسبی برای رشد تفكرات خرد ستیز است. در عین حال، به سكوت بیشتر تفكرات خردگرایانه اصولی نیزمنجر می شود.(4)



# 4. گفتمان سیاسی شیعه از ابتدای قاجاریه تا مشروطه



گفتمان غالب در این دوران را می توان در قالب گفتمان «ولایت عامه فقیه/ سلطنت مأذون» بررسی كرد در این دوران شاهد طرح مباحث نوینی حول اختیارات ولایت فقیه و گسترش فعالیت آن هستیم، به گونه ای كه نوعاً تفكر سیاسی شیعه در این دوران، حول محور این مسئله دور می زند.



مهم ترین سؤال در این دوره، حول مسئله اختیارات (ولایت) فقیه (مجتهد) دور می زند و فقهای این عصر به تناسب، حوزه فعالیت فقها را محدود و یاگسترده تشریح می كنند. مسئله مهم دیگر این دوره، وضعیت سلطان ماذون ازفقیه است. فقهای این دوره به این نكته توجه دارند و در صدد پاسخ گویی به اینسؤال هستند كه آیا سلاطین ماذون به لحاظ فقه شیعه، مشروعیت حكومت را دارندیا نه؟



اكثر علمای این دوره ضمن نامشروع خواندن پادشاهان قاجار، در عین حال كه آنها را واجب الاطاعه تلقی نمی كنند، به دلیل آنكه در گسترش دین و دفاع از كشور و مقابله با تباهیها و از هم گسیختگیها تلاش می كنند، آنها را در حد ضرورت مورد تأیید قرار می دهند. ضمن آنكه مطابق فقه شیعی حكومت شاهان قاجار را حكومتهایی نامشروع خوانده، آنها را حكام جور تلقی می كنند. همچنین طیفی از فقها با تمایز میان حكام، قائل به پذیرش شاهان عادل قاجار هستند.



از دست نوشته های محقق قمی چنین بر می آید كه ایشان ضمن تأكید بر جائرانه و غاصبانه بودن حكومتهای غیر معصوم، تصرفات سلاطین جور راحرام می شمرد و تنها برای برخی از تصرفات آنها، آن هم با اذن مجتهد عادل مشروعیت قائل بود.



اطاعت از فتحعلی شاه از نظر كاشف الغطا، نه به دلیل مشروعیت قدرت وی، بلكه به جهت ضرورت دفاع در مقابل هجوم روسها بوده است.



شیخ انصاری حرمت ولایت سلاطین جور را حرمتی ذاتی عنوان كرده، آن را حرام می دانست. با این وجود، اعتقاد داشت كه قیام به مصالح مردم و اكراه بر آن، دو پایه جواز و پذیرفتن ولایت از سوی ظالمین است.



نظام سیاسی مطلوب شفتی در عصر غیبت نیز عبارت بود از فرمانروایی سلطانی شیعه و عادل بر مملكت، آن هم با تصرفات محدود و مقید به قواعد شریعت و هماهنگ با مجتهدان.



نراقی اولین نفری است كه برای نخستین بار در قالب فصلی مستقل از اختیارات فقیه سخن گفته و حوزه ولایت فقها و حدود تصرفات مجاز حاكم شرع را معین كرده. ضمن آنكه با تشكیل محكمه ای در كاشان و تصرف در قلمرو تصرفات مجاز فقها، به اعمال ولایت مبادرت ورزیده، همچنین با تعیین قلمرو اختیارات فقیه و حاكم شرع، راه های نظری تصرفات بی حد و مرز و دخالتهای عناصر فاقد صلاحیت را مسدود كرده است.



از جمله دیگر قائلین به ولایت سیاسی فقها، می توان از شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر یاد كرد. نظر وی را در زمینه حیطه مسئولیت فقها در بین نوشته هایش در «جواهر الكلام» می توان دریافت. وی اختیارات فقیه را همچون اختیارات امام علیه السلام وسیع دانسته است.



سید جمال، اصلاح جامعه را موكول به اصلاح روحانیون و رؤسای دین می دانست. او نقش علما را نه فقط در مبارزه با استبداد داخلی عنوان می كرد، بلكه آنها را به عنوان سردمداران مبارزه استعمار خارجی و مهم می دانست.



سید جمال با به كارگیری مقوله هایی، مانند: شورا، عدالت، مصالح عامه، الگویی از حكومت را مطرح كرد كه منبع قدرت آن نه آسمان و اصالت قدرت پادشاه، بلكه اراده ملت و هدف آن عدالت، و شیوه حصول آن شورا بود.



عوامل مختلفی دست به دست هم دادند كه قدرت و نفوذ علما و فقها را در جامعه ایران در عصر مورد اشاره تقویت نمایند و این قشر را كه به لحاظ تاریخی از جایگاه و اهمیّت قابل ملاحظه ای در تاریخ كشور برخوردار بودند، به عنوان وزنه تأثیرگذاری در روند تحولات تثبیت نمایند و نهایتاً به شكل گیری گفتمان «سلطنت مأذون/ ولایت عامه فقیه» منجر شود. بهره گیری هوشمندانه فقهای این عصر از فرصتهای پیش آمده از یكسو، تمكین سلاطین در اكثر موارد از دیگر سو و پذیرش اقتدار فقها و مجتهدین توسط مردم، سه ركن اصلی تسهیل كننده شكل گیری گفتمان مورد نظر به حساب می آیند.(5)



# 5. گفتمان سیاسی شیعه در عصر مشروطه



دوره پنجم به عصر مشروطه و تحولات آن مربوط می شود. گفتمان غالب در این دوره را می توان در قالب گفتمان دو بُعدی «سلطنت مشروطه و مشروطه مشروعه» بررسی كرد. پیدایی مفاهیم و گزاره های جدید متأثر از گفتمان روشنفكری و تلاش برای تطبیق این مفاهیم و احكام جدید با شریعت اسلامی، مهم ترین مشخصه این عصر، در حقیقت عامل گسست از گفتمانهای پیشین است. قسمت اعظم مباحث این دوره حول سلطنت مشروطه و مبانی آن، مفاهیم جدید آزادی و مساوات، قانون، مجلس شورا، موانع مشروطیت، استبداد و استعمار، مشروطه مشروعه، و غیره دور می زند. ضمن آنكه مباحث مهم دوره قبل، یعنی اختیارات ولایت فقیه نیز در حاشیه هایی كه برخی از علمای معروف این دوره و بر كتاب مكاسب شیخ انصاری زده اند، همچنان از جمله دغدغه های ذهنی این دوره محسوب می شود.



سؤال اصلی این دوره این است كه اصولاً چه نسبتی میان مشروطه خواهی و اسلام خواهی وجود دارد؟ آیا مبانی مشروطه، یعنی آزادی و مساوات، تناسبی با اندیشه دینی دارند؟ چرا مشروطه خواهان از افزودن لفظ مشروعه به دنبال مشروطه، گریز داشتند و چرا مشروعه خواهان به افزودن این لفظ اصرار می ورزیدند؟ قانون چه جایگاهی داشت و چرا به عنوان یك عامل مورد اختلاف بین دو طرف تبدیل گردید؟ نگاه مشروعه خواهان به پدیده مشروطیت چگونه بود، و بر عكس، مشروطه خواهان چه تصوری از مشروعه بودن مشروطه داشتند؟ مردم چه جایگاهی در اندیشه علمای این دوره داشتند؟



از فحوای كلام و مباحث مطرح شده در این دوره، همچنین نحوه عملكرد علما و فقهای این عصر كه نقش درجه اولی در تحولات ضد استبدادی و ضد استكباری داشته اند، باز این امر تأیید می شود كه علی رغم قدرت بدون رقیب علمای شیعه در این زمان، از نوشته های آنها چنین بر می آید كه آنها تصور اعمال ولایت سیاسی تامه را به ذهن خود در حیطه نظر راه نمی دادند.



در حالی كه مشروعه خواهان به همان طریقه اكثر فقهای پیشین برای حكومت منشأ الهی قائل بودند و اساس مشروعیت حكومتها را بر این مبنا تحلیل می نمودند. علمای مشروطه خواه، ضمن پذیرش این مبنا، یك ركن دیگر را نیز برای مشروعیت بخشیدن به حكومتها مورد توجه قرار دادند و آن بُعد مردمی حكومت بود.



آنچه علامه نائینی و فقهای همفكرش آغاز كردند، به تأسیس یك مبنای جدید مشروعیت قدرت سیاسی در اندیشه سیاسی شیعه انجامید. مشروعیت الهی - مردمی نائینی و دیگر فقهای مشروطه خواه حقوق مردم را به رسمیت شناخته، هرچند در مشروعیت قدرت سیاسی به همان شیوه سنتی سلوك كردند، اما به رسمیت شناختن حقوق مردم در كنار ولایت فقیهان منصوب، آغاز اندیشه ای تازه بود.



به اعتقاد تحلیلگران عصر مشروطه، تناقض مشروطه در این بود كه در حالی كه نهادهای دولتی تحول می یافت، بنیاد جامعه تغییر نكرد. آنچه تغییر كرد انتظار مردم نسبت به دولت و امكان انتقاد نسبت به عملكرد آن بود. از طرفی دولت نیز ناچار بود برخلاف گذشته مردم را به حساب آورده، افكار عمومی را مدّنظر قرار دهد. ضعف اساسی مشروطه خواهان در این بود كه نتوانستند بافت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران را كه به اصول كهن كشورداری و نظام زمینداری و ایلیاتی استوار بود و به طور موروثی تداوم می یافت، تغییر دهند. در جریان انقلاب مشروطه نه فقط از نفوذ طبقه حاكمه ایران كاسته نشد، بلكه با ورود آنها به مجلس به مرور بر قدرت آنها افزوده گردید و برای حفظ آن از هرگونه تندروی جلوگیری كردند. این مسئله در تحولات مشروطه و پیامدهای آن بسیار مؤثر بود.



به هر تقدیر، این بخش، بررسی پاسخی بود كه فقهای شیعه این دوران به تحولات موجود در جامعه، سؤالها، معماها و اعوجاجات فكری و عینی به منظور حفظ شیعه و اصول بنیادین آن دادند. هر چند در ابتدا پاسخ آنها در دل گفتمان سلطنت مشروطه قابل حصر بود، ولی به تدریج به دلیل عواملی كه گذشت خرده گفتمان قدرتمند دیگری از دل گفتمان سلطنت مشروطه خارج گردید و این گفتمان دو بُعدی بر دانش، اندیشه و فعالیتهای این دوران مؤثر واقع گردید و آنها را تحت تأثیر خود قرار داد.(6)



# 6 . گفتمان سیاسی شیعه از آغاز عصر پهلوی تا شروع مقدمات انقلاب اسلامی



با شكست مشروطه و پایان یافتن مباحثی كه بین مشروطه طلبان و مشروعه خواهان جریان داشت و به غنای بیشتر اندیشه سیاسی شیعه در این دوره و عطف توجه علما به نظرگاه های جدید منجر شده بود، شاهد شكل گیری دوره جدیدی هستیم؛ دوره ای كه با بی عنایتی به مباحثی كه در عصر مشروطه مطرح بود، نوعی بازگشت به مباحث دوره های قبل توسط فقهای بزرگ این دوران است. گفتمان غالب این دوران را نیز می توان تحت عنوان «سكوت» نسبت به مسایل سیاسی، یا گفتمان «سیاست گریزی» نامگذاری كرد.



در این دوران نه سؤال جدیدی علاوه بر مسایل قبلی عنوان گردید و نه پاسخهایی علاوه بر آنچه در گذشته پیرامون مباحث مختلف مورد توجه بود،مطرح گردید.



شكست مشروطه خواهان از یك سو و اِعمال سیاستهای ضد روحانیت سلاطین این دوره، و نگرانی روحانیان نسبت به از بین رفتن اساس اندیشه شیعی، منجر به نوعی سیاست گریزی مشهور در علمای این زمان، در قیاس با علمایدوران سابق شد. در این چند دهه، یعنی از شكست مشروطه تا سالهای آغازیندهه 40 ه .ش. استراتژی روحانیت شیعه را در یك كلمه می توان خلاصه كرد: «استراتژی بقا». با وجود این، مهم ترین عكس العمل علما در مقابل سیاستهایرضاشاه نوسازی و توسعه حوزه علمیه قم به وسیله آیت الله عبدالكریم حائریبود. به تعبیر حامد الگار، هر چند در آغاز، این اندازه اهمیت برای این اقدام ملحوظ نبود، امّا دستاوردها آموزشی و تشكیلاتی كه به وسیله آیت الله بروجردی توسعه و تحكیم یافت، به قم امكان داد كه در درجه اول به پایگاه آموزش اسلامی و سپس كانون مبارزاتی تبدیل شود و به این ترتیب، گرایشهای غیر دینی سلسله پهلوی را به چالش بكشاند.



پس از رحلت آیت الله حائری در سال 1315 شمسی، سه نفر از فقها، یعنی آیت الله سید محمد حجت، آیت الله سید محمدتقی خوانساری و آیت الله حاج صدرالدین صدر به مدت هشت سال حوزه علمیه قم را اداره كردند. خط سیری كه توسط آنان طی می شد، همان بود كه توسط آیت الله حائری برگزیده شده بود.



آیت الله بروجردی رئیس بعدی حوزه علمیه قم و بزرگ ترین مرجع شیعه در دوران پس از شهریور 1320، اهتمام خاص خود را به توسعه حوزه علمیه و تعلیم و تربیت طلاب مبذول كرد... . به اعتقاد مورخین، وی نیز از طرفداران عدم دخالت در امور سیاسی بود. وی با اِعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود مخالف نبود... . تنها مورد فعالیت سیاسی آشكار او در سال 1334 در مبارزه با بهائیت و برنامه اصلاحات ارضی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.



بنابراین، هرچند كه در مخالفت با سیاستهای حاكم در این دوره از سوی برخی علمای بزرگ، اعتراضات جدی نیز صورت گرفت - از جمله قیام آیت الله حاج آقا حسین قمی بر ضد رضاشاه، جریان مسجد گوهرشاد، اعتراض مرحوم مدرس به مسئله جمهوریت و سایر سیاستهای رضاخان، نگارش كتاب «كشف الاسرار» توسط آیت الله خمینی، كه ضمن پاسخ به نویسنده كتاب «اسرار هزار ساله»، به انتقاد از حكومت پهلوی نیز پرداخته بود، اقدامات آیت الله كاشانی در جریان نهضت ملی نفت و... - با این وجود، این اقدامات به یك گفتمان غالب در این دوره تبدیل نشد و روحانیونی هم مانند: آیت الله كاشانی و تا حدودی آیت الله مدرس كه عهده دار برخی از فعالیتها بودند، بیشتر به عنوان افرادی سیاسی مطرح بودند تا فقهایی كه از منظر فقه شیعه به مسایل سیاسی نیز می پردازند.(7)



# 7. گفتمان سیاسی شیعه از شكل گیری مقدمات تا پیروزی انقلاب اسلامی



با رحلت آیت الله بروجردی در آغاز دهه 1340 ه .ش. و تحولاتی كه صورت گرفت، به شكلی واضح شاهد پایان یافتن دوران فترت «سیاست گریزی» و شكل گیری گفتمان جدید «مبارزه عملی برای تحقق حكومت اسلامی» هستیم. در حالی كه در طی چند دهه راهكار روحانیان عدم مداخله در امور سیاسی و محدود كردن حیطه فعالیت خود به حوزه علمیه قم و پرورش طلاب جوان بود. در دوران جدید شاهد تغییر راهكار و هدف هستیم. به عبارتی، راهكار اصلی، دخالت و فعالیت در امور سیاسی با هدف، تلاش برای تحقق بخشیدن به حكومت اسلامی است.



مهم ترین سؤالهای مطرح در این دوران كه از مسائل بحث انگیز بود بدینشرح است:



1. ماهیت نظام حكومت اسلامی (ولایت فقیه) و محدوده اختیارات حاكم آن؛ 2. شیوه تحقق بخشیدن به نظام حكومت اسلامی در عصر مورد نظر؛ 3. تبیین نسبت دین با سیاست به ویژه با وجود شبهه افكنی رژیم شاه مبنی بر عدم ورود روحانیت به عرصه سیاست.



مهم ترین مشخصه این دوران در قیاس با دو دوره گذشته را شاید بتوان گسست از گفتمان سیاسی عصر مشروطه و طرح مباحث سنتی فقه شیعه و گسست از گفتمان سیاست گریزی دوران قبل به دلیل سیاستهای ضد دینی شاه، و ناگزیری علمای این دوران به موضع گیری و ورود به عرصه مسایل روز دانست. با بررسی كتابها و دست نوشته های علمای این دوره، مطالعه اطلاعیه ها، نامه ها و تلگرافها و بررسی مواضع روحانیان شاخص این دوران دل مشغولیهای اساسی عالمان و روحانیان این عصر روشن می شود.



امام خمینی قدس سره به حكم عقل، حكومت و ولایت را مخصوص خدای متعال می دانست و معتقد بود «حضرت حق تعالی صاحب فرمان و حكومت و ولایت بالذات می باشد و این سلطنت و حكومت و ولایت از جانب كسی برای خداوند تعالی قرار داده نشده و این مناصب چنانچه بخواهد برای غیر خدا تصویب شود، باید با نصب و قرار دادن حق تعالی صورت پذیرد و این حكومت و جانشینی و سرپرستی از امور وضعیه اعتباریه عقلائیه است».



(وضعیه، یعنی اینكه به وضع و قرار دادن خداوند نیاز دارد. اعتباریه، یعنینیاز دارد نسبت به جایی سنجیده شود و اعتبار خود را از آنجا كسب كند. عقلائیه،یعنی مطلبی است كه خردمندان با آن مخالفتی ندارند و برای ایشان اصل پذیرفته شده ای است).



دوران مورد اشاره كه 17 سال از حكومت محمدرضا پهلوی را در بر می گیرد با حضور روحانیان در صحنه، همچون: آیات عظام، گلپایگانی، مرعشی نجفی، خمینی، حكیم،میلانی، شاهرودی، خوانساری، شریعتمداری، ربانی شیرازی و... همراه است كه در قبال مسایل روز موضع داشته اند. مهم ترین مباحث مورد توجه در این دوره، سیاسی شدن رو به گسترش علما، طرح مسئله حكومت اسلامی و زنده شدن بحث ولایت فقیه، علی رغم وجود اختلاف نظر میان علما پیرامون شئون و اختیارات ولی فقیه است.



آیت الله گلپایگانی می گوید:



«دین ما دین اسلام و سیاست ما سیاست اسلامی است و مسلماناز سیاست و نظارت در امور كشور اسلامی نمی تواند بركنار بماندتا چه رسد به فقها و مجتهدین كه دارای مقام زعامت شرعیه و نیابتعامه هستند».



آیت الله مرعشی نیز می گوید:



«.. تا روزی كه اصل آزادی بشر مفهوم عام دارد، هر شخصی در هر جای دنیا در راه بهبود وضع كشور خود طبق قوانین مذهبی و مملكتی خویش حق دخالت و حق نظارت و حق فعالیت در امور اجتماعی كه مفهومش همان نظارت در امور سیاسی است، دارد و می بایستی هر شخص نسبت به قدرت، تشخیص، معرفت و قابلیت خود تأثیر كامل در بهبود وسایل سعادت اجتماع بگذارد، با رعایت مذهب و مرام خود علی الخصوص یك مرجع دینی».



عوامل مؤثر در روی آوری عالمان این دوره به موضع گیری در قبال مسایل سیاسی و شكل گیری گفتمان جدید را می توان عمدتاً ناشی از چند عامل دانست:



1. تلاش برای مقابله با سیاستهای غیر دینی رژیم، به منظور حفظ كیان اسلام.



2. نگرانی عالمان از وابستگی كشور به بیگانگان، خصوصاً اسرائیل و آمریكا.



3. عدم رضایت عالمان از احیای سنتها و ارزشهای باستانی.



4. قرار گرفتن مرجعی سیاسی در رأس جریانهای دینی.



5. نقش جنبش اصلاح دینی در جهان اسلام.



بنابراین، نتیجه این گفتار آشنایی با سیر گفتمان سیاسی شیعه از «غیر عادلانه و غصبی بودن هرگونه حكومت در عصر غیبت امام(عج)»، «در عصر غیبت امام(عج) فقط فقهای عادل از جانب امام غایب(عج) عهده دار و مسئول اداره امور جامعه اند»؛ «سكوت»، «ولایت عامه فقیه/ سلطنت مأذون»، «سلطنت مشروطه و مشروطه مشروعه»، «سكوت و استراتژی بقا» به گفتمان «مبارزه عملی برای تحقق حكومت اسلامی» است.(8)

1. صادق زيباكلام، پيشين، ص 257.

2. جميله كديور، تحول گفتمان سياسي شيعه در ايران، تهران: طرح نو، 1378، تلخيص از صص 98-45.

3. همان، تلخيص از صص 176-99.

4. همان، تلخيص از صص 183-177.

5. همان، تلخيص از صص 252-186.

6. همان، تلخيص از صص 353-253

7. همان، تلخيص از صص 359-353

8. همان، تلخيص از صص 412-361